TOREH
About
*Gallery
*
*
*
*
*Links
Email

Sign View

صفحه اصلي

آرشيو

 دنياي يك ايراني

 شاعرانه ها

 سوبان

 عباس حسین نژاد

 

 

 

Welcome

Bar


 

٭


بيا كه ترك فلك خوان روزه غارت كرد
هلال عيد بدور قدح اشارت كرد
‌ ‌
ثواب روزه و حج قبول آنكس برد
كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد

عيد همه مبارك.
مريم




٭


دكتر گفته دوره اين مريضي 10 روز است. اما تازه 5 روزش گذشته من كه اصلا نمي‌تونم حتي يك ساعت ديگه اين وضعيت را تحمل كنم، چه برسه به 5 روووووز!!!
آخه مي‌دوني؟ اگر فقط گلودرد و اينجور چيزها بود، اشكال نداشت. عادت دارم. يه جوري باهاش كنار ميومدم. اما بديش اينه كه تمام اين 5 روز، سردرد و چشم درد ولم نكرده. حتي وقتي پلك مي‌زنم يه دردي از تو چشمم مي‌پيچه تو تمام سرم و ديوونه‌ام مي‌كنه. اصلا هم اشتها ندارم. فقط آب مي‌خورم يا چايي يا شير يا نهايتش آب ميوه، اونم به زور مامانم! البته اين قسمتش با وجود كلافه كنندگيش يه خوبي داشته، اونم اينكه 4 كيلو لاغر شدم!!!!!
اگر قرار باشه، تا شنبه همه‌اش خونه باشم، اونقدر از بيكاري كلافه مي‌شم كه مي‌ميرم!
اگر مردم، بيا در خونه‌مون كتاباتو بگير. حوصله ندارم اون دنيا با تو يكي در بيافتم. به اندازه كافي سرم شلوغ خواهد بود!
خب ديگه هذيان بسه.
خدا همه را شفا بده!
مريم




Bar

٭


اي بابا! عجب بدبختي‌اي دارم من!! آرامش ندارم! تابستون‌ها يه جور، زمستون‌ها يه جور. خسته شدم از بس مريض مي‌شم. البته باز هم خدا رو شكر. صد هزار مرتبه شكر كه مريضي من از اون دردهاي كشنده‌اي نيست كه لاعلاج باشه و مجبورم كنه كه هر لحظه، آرزوي مرگ بكنم. آره. خدا رو شكر. اصلا به همين هم راضيم.
اما اگر سالم‌تر از من هستي، قدر سلامتي را خيلي بدون. از اون نعمتهاييه كه تا از آدم نگيرن، قدرش را نمي‌دونه. خدا را خيلي بايد شكر كرد براي سلامتي.
راستي اون نوشته‌ قبلي مال چند روز پيش بود، چون مريض شدم، نتونستم بگذارم اينجا.
همين.
مريم




٭


تو شب‌هاي احيا، وقتي موقع قرآن باز كردن مي‌شه، من با وجود كنجكاوي هيچوقت نگاه نمي‌كنم ببينم كجا باز شده. چون مي‌ترسم ببينم. مي‌ترسم چيزي گفته باشه كه من طاقت شنيدنش را نداشته باشم. اما امسال، شب بيست و سوم ديگه نتونستم جلوي خودم را بگيرم. به محض اينكه مراسم تموم شد، نگاه كردم ببينم كجا باز شده. اول صفحه اين بود:
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها...
جدا زبونم بند اومده بود. كلي آروم شدم. همين جوري كه داشتم كيف مي‌كردم از اين آيه چشمم رو صفحه مي‌رفت و من بقيه آيه‌هاي اون صفحه را مي‌خوندم. به آيه آخر كه رسيدم، ديگه شبم تكميل شده بود. بهترين شبي كه مي‌شد داشته باشم. آيه آخر كه شُك نهايي بود، اينه:
نُريدُ اُنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْاًرْضِ ....
فعلا تا اطلاع ثانوي، من حسابي شارژم.
راستي، من جواب دقيق و جمله به جمله حرفهايي كه برات فرستاده بودم مي‌خوام. اينم كه گفتي به خاطر مشكل 2 سال پيشت محكومت مي‌كنم، كار را كه بهتر نكرد، هيچ، هزار تا هم خراب‌تر شد.
اول اينكه فهميدم از 2 سال پيش به اين طرف، من رو به روز نكردي!!! و دفترهات حسابي بيشتر از من باهات رفيق شدن. متاسفم براي خودم. خيلي متاسفم. براي آدم جالب نيست دونستن نقشاساسي‌اش..!
دوم اينكه واقعا فكر كردي من اون حرفها رو زدم كه محكومت كنم؟ خب باز هم براي خودم متاسفم. كاش بهتر مي‌گفتم تا مي‌فهميدي كه اونا نگراني من بود كه تو سرت فرياد شد تا شايد تكونت بده از وضعي كه به قول خودت در واقع مال 2 سال پيش بوده و ...!
خب ببخشيد! همه‌اش هم تقصير خودم نيست كه اينهمه از قافله عقبم.
مريم




Bar

٭

اينو ببين...
بعضي آدمها يه عمر از يه جهان به چه بزرگي فقط يه تاج خروس ميبينن!يه عمر واسه يه درد غصه ميخورن ،هيچ جورم دو قدم عقب نميرن تا بفهمن اون تاج چيه ،کجاست...
آدم بايد با بوجود اومدن يه درد ورنج قدرت اينو داشته باشه تا از يه جا ديگه به همه چيز نگاه کنه ،يه جوري نگاه کنه که اون درد محو شه!
به نظر من کار خيلي سختيه گفتنش آسونه ها ولي وقتي يه فکردرد آور تو تموم لحظات تو مغزت باشه ،نميتوني خودتو قانع کني که اين فکر اصلا وجود نداره...هر کي هم بهت بگه که اين درد وجود نداره باورت نميشه ،ميگي اون نميفهمه،تو شرايط من نيست!هر چند هيچ کس به من نگفته که مثلا فلان غمت نيست...
وقتي يه اتفاق پيش بياد که مجبور بشي تکون بخوري سرتو که بلند ميکني ميبيني تو اون زاويه ديگه اون تاج خروس نيست وشايد اصلا نبوده!بعد مات ميموني که تو واسه چي اينهمه غصه خوردي ؟؟؟واسه چيزي که نبوده؟چرا زودتر از اين ديدتو عوض نکردي؟ولي خوب دست خودتم نبوده ،غصه آدمو فلج ميکنه....
حالا يه مدتي هم طول ميکشه تا بفهمي چي شده،اين همون دنياست؟؟بعد يه غصه جديد پيدا کني...اونم تا چند ماه ديگه محو شه.......!
***
خوب اينارو گفتم چون ايندفه خيلي ادعام ميشد که آخر غمها مال منه،ولي دوروز طول کشيد تا يادم اومد آخر غمم چي بود!ملموس خيط شدم!!
واين که بدوني من هر چند ماه يه بار دردم عوض مي شه،تو هنوز منو واسه غصه دو سال پيشم محکوم ميکني!!
اونايي که گفتي ،تقصير منم نيست...بگذريم ..ميل ميزنم!!!
"زهرا"




0 نظر

Bar

٭

سلام
خدا رو شکر که بهت خوش گذشته!!!!من که اصلا خوش گذروندنم هم نمياومد!!فقط دلم ميخواست فروزان رو ببينم....
توام تو دفتر مينويسي؟؟پس ديگه وبلاگ رو تعطيل کنيم؟؟البته من ممکنه گاهي بهش نياز پيدا کنم ،چون خيلي وقته ديگه تو دفتر هم نمينويسم!!ترک کردم نوشتن رو!
نميدونم چرا اينقدر خوشحالم که نيومدم،به نظر خودمم اونجا اصلا جام نبود،ميبيني تو ام که گفتي جام خالي نبوده!پس خوب کاري کردم!!
راستي منم عمل کردم!مغزمو!!دماغ وفک ديگه درست بشو نبودن،البته به نظرم به مغزمم اميدي نيست ولي خوب بقيه اميدوارن،منم مسئول اميد بقيه!!خلاصه اينکه کلا عوض شدم،نمي شناسيم!
راستي گفتم مغز ياد کتاب الگوريتم افتادم!!بايد بخرم !!
"زهرا"


0 نظر

Bar

٭


نمی دونم ننوشتن تو چه دليلی داره، اما من به چند دليل نمی نویسم.
اول اينکه ماه رمضان است!!! يعنی از وقتی ماه رمضان شده، من هر شب يا مهمونی بودم، يا اونقدر خسته بودم که بعد از افطار خوابيدم.
تازه اونقدر از دستت دلخورم که نوشتنم نمياد.
تازه ترش هم اينکه از وقتی تو ذفتر چيز می نويسم، ديگه حرف زيادی برای اينجا نمی مونه.
پنج شنبه رفتم مدرسه. جايت اصلا خالی نبود. اصلا جون تو نبودی بيشتر هم خوش گذشت.
جباری دماغش را عمل کرده بود. رضايي راد هم دماغش، هم فکش! خیلی عوض شده بود. صورتش خیلی ظریف شده بود اما من همون قدیميش را بيشتر دوست داشتم. مریم مرتضوی هم بود، خیلی لاغر شده بود. شمسی و زينب محمدی هم بودن. دیگه پارساپور و حسینی نژاد و فصيحی و بيات و طاهريان و جانی و دری و هانيه و خدادوست و نخبه و نيازی و فديا و رضازاده و سيدجوادی و حتی فروزان و احمدی نژاد و رضوان و هاشمی و ....!!! بگو ماشاالله به این حافظه!!
از معلم های ما فقط خانوم بخارايي بود و خانوم بوستان. خانوم بخارايي خیلی شکسته شده بود. اما خانوم بوستان، ماشاالله به این حافظه! وقتی هانیه رفت باهاش روبوسی کنه، بهش گفت سلام هانيه جان!!! هممون کم آوردیم. آهان خانوم صادقی هم بود.
راستی یه مشهد هم می برن، از 19 تا 24 بهمن. ما اسم تو را هم نوشتيم. هرچند چشمم از تو آب نمی خوره. احتمالا با ما خيلی بهت بد می گذره. یا اينکه....! ولش کن اصلا. حال و حوصله جر و بحث ندارم. هرجور راحتی.
مریم




Bar

 
*