٭
بيا كه ترك فلك خوان روزه غارت كرد
هلال عيد بدور قدح اشارت كرد
ثواب روزه و حج قبول آنكس برد
كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد
عيد همه مبارك.
مريم
نوشته شده در ساعت
23:29
توسط طره
٭
دكتر گفته دوره اين مريضي 10 روز است. اما تازه 5 روزش گذشته من كه اصلا نميتونم حتي يك ساعت ديگه اين وضعيت را تحمل كنم، چه برسه به 5 روووووز!!!
آخه ميدوني؟ اگر فقط گلودرد و اينجور چيزها بود، اشكال نداشت. عادت دارم. يه جوري باهاش كنار ميومدم. اما بديش اينه كه تمام اين 5 روز، سردرد و چشم درد ولم نكرده. حتي وقتي پلك ميزنم يه دردي از تو چشمم ميپيچه تو تمام سرم و ديوونهام ميكنه. اصلا هم اشتها ندارم. فقط آب ميخورم يا چايي يا شير يا نهايتش آب ميوه، اونم به زور مامانم! البته اين قسمتش با وجود كلافه كنندگيش يه خوبي داشته، اونم اينكه 4 كيلو لاغر شدم!!!!!
اگر قرار باشه، تا شنبه همهاش خونه باشم، اونقدر از بيكاري كلافه ميشم كه ميميرم!
اگر مردم، بيا در خونهمون كتاباتو بگير. حوصله ندارم اون دنيا با تو يكي در بيافتم. به اندازه كافي سرم شلوغ خواهد بود!
خب ديگه هذيان بسه.
خدا همه را شفا بده!
مريم
نوشته شده در ساعت
23:29
توسط طره
٭
اي بابا! عجب بدبختياي دارم من!! آرامش ندارم! تابستونها يه جور، زمستونها يه جور. خسته شدم از بس مريض ميشم. البته باز هم خدا رو شكر. صد هزار مرتبه شكر كه مريضي من از اون دردهاي كشندهاي نيست كه لاعلاج باشه و مجبورم كنه كه هر لحظه، آرزوي مرگ بكنم. آره. خدا رو شكر. اصلا به همين هم راضيم.
اما اگر سالمتر از من هستي، قدر سلامتي را خيلي بدون. از اون نعمتهاييه كه تا از آدم نگيرن، قدرش را نميدونه. خدا را خيلي بايد شكر كرد براي سلامتي.
راستي اون نوشته قبلي مال چند روز پيش بود، چون مريض شدم، نتونستم بگذارم اينجا.
همين.
مريم
نوشته شده در ساعت
22:24
توسط طره
٭
تو شبهاي احيا، وقتي موقع قرآن باز كردن ميشه، من با وجود كنجكاوي هيچوقت نگاه نميكنم ببينم كجا باز شده. چون ميترسم ببينم. ميترسم چيزي گفته باشه كه من طاقت شنيدنش را نداشته باشم. اما امسال، شب بيست و سوم ديگه نتونستم جلوي خودم را بگيرم. به محض اينكه مراسم تموم شد، نگاه كردم ببينم كجا باز شده. اول صفحه اين بود:
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها...
جدا زبونم بند اومده بود. كلي آروم شدم. همين جوري كه داشتم كيف ميكردم از اين آيه چشمم رو صفحه ميرفت و من بقيه آيههاي اون صفحه را ميخوندم. به آيه آخر كه رسيدم، ديگه شبم تكميل شده بود. بهترين شبي كه ميشد داشته باشم. آيه آخر كه شُك نهايي بود، اينه:
نُريدُ اُنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْاًرْضِ ....
فعلا تا اطلاع ثانوي، من حسابي شارژم.
راستي، من جواب دقيق و جمله به جمله حرفهايي كه برات فرستاده بودم ميخوام. اينم كه گفتي به خاطر مشكل 2 سال پيشت محكومت ميكنم، كار را كه بهتر نكرد، هيچ، هزار تا هم خرابتر شد.
اول اينكه فهميدم از 2 سال پيش به اين طرف، من رو به روز نكردي!!! و دفترهات حسابي بيشتر از من باهات رفيق شدن. متاسفم براي خودم. خيلي متاسفم. براي آدم جالب نيست دونستن نقشاساسياش..!
دوم اينكه واقعا فكر كردي من اون حرفها رو زدم كه محكومت كنم؟ خب باز هم براي خودم متاسفم. كاش بهتر ميگفتم تا ميفهميدي كه اونا نگراني من بود كه تو سرت فرياد شد تا شايد تكونت بده از وضعي كه به قول خودت در واقع مال 2 سال پيش بوده و ...!
خب ببخشيد! همهاش هم تقصير خودم نيست كه اينهمه از قافله عقبم.
مريم
نوشته شده در ساعت
22:23
توسط طره
٭
نمی دونم ننوشتن تو چه دليلی داره، اما من به چند دليل نمی نویسم.
اول اينکه ماه رمضان است!!! يعنی از وقتی ماه رمضان شده، من هر شب يا مهمونی بودم، يا اونقدر خسته بودم که بعد از افطار خوابيدم.
تازه اونقدر از دستت دلخورم که نوشتنم نمياد.
تازه ترش هم اينکه از وقتی تو ذفتر چيز می نويسم، ديگه حرف زيادی برای اينجا نمی مونه.
پنج شنبه رفتم مدرسه. جايت اصلا خالی نبود. اصلا جون تو نبودی بيشتر هم خوش گذشت.
جباری دماغش را عمل کرده بود. رضايي راد هم دماغش، هم فکش! خیلی عوض شده بود. صورتش خیلی ظریف شده بود اما من همون قدیميش را بيشتر دوست داشتم. مریم مرتضوی هم بود، خیلی لاغر شده بود. شمسی و زينب محمدی هم بودن. دیگه پارساپور و حسینی نژاد و فصيحی و بيات و طاهريان و جانی و دری و هانيه و خدادوست و نخبه و نيازی و فديا و رضازاده و سيدجوادی و حتی فروزان و احمدی نژاد و رضوان و هاشمی و ....!!! بگو ماشاالله به این حافظه!!
از معلم های ما فقط خانوم بخارايي بود و خانوم بوستان. خانوم بخارايي خیلی شکسته شده بود. اما خانوم بوستان، ماشاالله به این حافظه! وقتی هانیه رفت باهاش روبوسی کنه، بهش گفت سلام هانيه جان!!! هممون کم آوردیم. آهان خانوم صادقی هم بود.
راستی یه مشهد هم می برن، از 19 تا 24 بهمن. ما اسم تو را هم نوشتيم. هرچند چشمم از تو آب نمی خوره. احتمالا با ما خيلی بهت بد می گذره. یا اينکه....! ولش کن اصلا. حال و حوصله جر و بحث ندارم. هرجور راحتی.
مریم
نوشته شده در ساعت
08:31
توسط طره