٭
سلام!
خوبی؟
چه خبره؟ من هیچی نمی نویسم، تو هم نمی نویسی؟ مگه کل ننوشتنه؟
دیشب همش تو خوابم بودی. اولش هم باهام قهر بودی.:(
راستی برای مدار منطقیت ببخشید کاری نشد بکنم. خیلی تلاش کردم، اما نشد.
این روزها اصلا روزهای خوبی برام نیست. اصلا اعصاب ندارم :( همه چیز تو هم گره خورده. هیچ کاری خوب و درست پیش نمی ره. خیلی خسته ام. کاش زودتر این روزها تموم بشه.
کاش...!هی! هیچی!
مریم
0 نظر
نوشته شده در ساعت
09:08
توسط طره
٭
ماندهاند عالميان و آدميان كه كدامين لحظه را، لحظه ولادت تو بشمارند؟
كدامين روز را، روز تولد تو نام بگذارند؟
تو كي در وجود آمدي كه ورودت را و زمان آمدنت را جشن بگيرند؟
خورشيد و ماه و ستارگان تا بدانجا كه حافظهشان ياري ميكند به تو سلام ميگفتهاند.
نرگسها اولين ركوع حيات را بر آستان تو كردهاند.
موجها از ازل سر بر ساحل رسالت تو ميساييدهاند.
سرخترين و بي محاباترين لالهها و آلالهها در بي انتهاترين دشتها، نام تو را هر پگاه فرياد ميكردهاند.
پيغمبران و رسولان همه در كلاس تو درس رسالت ميخواندهاند.
سرو و صنوبران مدام راستاي قامت تو را تداعي ميكردهاند.
بلبلان و قناريان هر چه ياد دارند، هميشه مدح تو ميگفتهاند.
گلهاي محمدي همه با نام تو پر ميگشودهاند.
قطرات باران، انديشه حيات را وام از تو ميگرفتهاند.
بنفشههاي جان باخته و دل افروخته هميشه در صفحه سينه سوخته خويش تصوير روشني از تو مييافتهاند.
در حافظه جويبارها، جز تكرار نام تو هيچ نيست.
شبنمها هر چه به خاطر دارند بر تو درود ميفرستادهاند.
پيش از تو را، كسي به ياد ندارد.
باري، ماندهاند عالميان و آدميان كه كدامين لحظه را لحظه ولادت تو بشمارند.
موجودات هر چه به گذشتهها مينگرند، هر چه در خورجين سوابق خويش جستجو ميكنند، هر چه زمين ماضي را ميكاوند،هرچه نگاه در زواياي حافظه ميگردانند، جز تو هيچ نميبينند.
راهي بايد جست براي سخن گفتن از ولادت تو.
آنسان كه عرشيان لب به شكوه نگشايند و مقربان گره گلايه بر ابرو نيفكنند.
بدانگونه از تولد تو سخن بايد گفت كه هستي بر نياشوبد و حيات بي قراري نكند.
چه، هيچ رشحهاي از حيات، تو را پيش از خويش نيافته است.
و چگونه بيابد كه حيات از نور تو در وجود آمده است.
هستي، طفيل آمدن توست.
چنين نبود كه خداوند تو را براي هستي خلق كند.
هستي به افتخار تو آمد.
تو براي عالم نيامدي، عالم براي تو آمد.
مگر نه خداوند، تو را پيش از همه، از نور خويش آفريد و جهان به كرشمه چشم تو موجود شد؟
مگر نه افلاك در التهاب غمزه نگاه تو پديد آمد؟
مگر نه تو مقصود بودي و ماسوا به تبع؟
آن گنج مخفي كه خداوند بود و دوست داشت كه يافته شود مگر به آفرينش تو يافته نميشد؟
مگر تو برترين شناساي پروردگار خويش نبودي؟
چه كسي ميتوانست بيايد كه او را بهتر از تو دريابد؟
مگر بناي آفرينش بر عبادت نبود؟
مگر با آغاز تو، كار آفرينش پايان نميگرفت؟
آري، تو همه بودي و با آمدن تو انگيزهاي براي خلقت ديگران نبود.
آري، ولي، تو رحمة للعالمين بودي.
و در رحمة للعالمين بودن تو همين بس كه عالم و آدم از نور تو آفريده شد و وام حيات از تو گرفت با آنكه تو خلق كامل و كاملترين خلق بودي.
باري سخن گفتن از تو و ولادت تو نه سخت و دشوار، بل خطرناك و محال است.
محال از اينرو كه موجودات، پيش از تو و ولادت تو نه سخت و دشوار، بل خطرناك و محال است.
محال از اينرو كه موجودات، پيش از تو نبودهاند تا از ولادت تو سخن بگويند، جز خالق، كسي زمان خلق تو را چه ميداند؟
و خطرناك از آن جهت كه تو معشوق خداوندي، تو حبيب و محبوب اويي.
و هيچ عاشقي، غيرتمندتر از خداوند به معشوق خويش نيست.
همو كه تو را سلام كرد و فرمود كه نه فقط خلايق و افلاك را كه بهشت و جهنم را حتي به خاطر تو ميآفرينم، بهشت را محض ياران تو و جهنم را براي مخالفان تو.
آري، با چنين غيرتمندي عاشق، سخن گفتن از معشوق بس خطرآكنده است.
معشوقي كه پيامبران سلف همه آرزو ميكردهاند كه از امت او باشند و در ركاب او.
معشوقي كه ملائك تا ابد مامور صلوات بر او شدهاند.
معشوقي كه راه شناختنش جز بر خداوند و ولي او بسته است.
چگونه مخلوقي كه از نور او پديد آمده است و نميفهمد كه او از كي، كجا و چگونه بوده است، از او سخن بگويد؟
گوهر پاك تو از مدحت ما مستغني است
                     فكر مشاطه چه با حسن خداداد كند؟
مريم
نوشته شده در ساعت
11:31
توسط طره
٭
علیک سلام!
به نظر من که واقعا پر محبت بود. یادته؟ قدیما اگر دو ساعت اینجوری با هم حرف نمی زدیم، هم شک بر انگیز بود هم حالمون بد می شد!;)
1) همون چیزایی که به الهام گفتی.
2)میل مشکوک چیه بابا! کلی هم میل غیر مشکوک زدم بعد اون.
3)می شه دقبق تر بگی خود فروریختگی یعنی چی؟ چه جوریه؟
4)تو کلا بی کاری. مخصوصا در این زمینه ها. قهر هم نکنی قیافه می گیری.
5)وقت که می دونم داری. مگه همش چند روز کلاس داری؟ تازه تو بیا، من نمی برمت دانشکده خودمون. می ریم یه جای دیگه اش.
6)منم مزخرفم. توی این که شکی نیست. وگرنه با تو دوست نمی شدم. :p
7)...
8) خیالت راحت باشه. دلم برای تو نسوخته. برای دوستای دانشگاهت سوخت برای همین توی 7 سه نقطه گذاشتم و جمله ام را ادامه ندادم.
9)این یکی را تو خالی می بندی. اینکه حالت خوب نیست تابلوست. خودت نمی فهمی وگرنه به دعای من خیلی احتیاج داری. دعا آسونتر از احوالپرسیه. وقتی موقع احوالپرسی مجبور بشی 100 سوالی راه بندازی که بفهمی طرفت چشه! تو که تازه در همین حدش هم به فکرت نمی رسه که بکنی.
10)اینم عادیه. همیشه واسه من نه! خوش به حالم؟؟!!
11) مثل اینکه من که gmail دارم می تونم تو را دعوت کنم. باید برم ببینم چیه.
برای بقیه: جدی اینا دعوا نیست. حرف زدن عادیمونه. کاملا دوستانه.
مریم
نوشته شده در ساعت
23:36
توسط طره