TOREH
About
*Gallery
*
*
*
*
*Links
Email

Sign View

صفحه اصلي

آرشيو

 دنياي يك ايراني

 شاعرانه ها

 سوبان

 عباس حسین نژاد

 

 

 

Welcome

Bar


 

٭


هی! ارزش دو خط تایپ کردن هم نداشتیم! نه؟!
گاهی جلوی ضرر را از هر جا بگیری منفعته.
وقتی توی سراشیبی ترمز را ول می کنی باید مواظب پیچ هایی که نمی دونی پشتش چیه هم باشی!
آدم از آینده خبر نداره. تو داری؟
کاش بعدها پشیمون نشی.
مریم


0 نظر

Bar

٭


اين ايتاليا چقـــــــــــــــــــــــدر بد شانسه خدا جون!
"زهرا"

0 نظر

Bar

٭


من اونقدر افسرده ام از صبح!
تازه فهمیدم اون روز چی می گفتی که آخرین کلاس دانشگاهت بود. من امروز آخرین امتحانم را با بچه های خودمون دادم. درسته که سال دیگه هنوز هستم. اما دیگه 79ایها که نیستن.
خیلی غصه ام شده. خیلی عادت کرده بودم. به همه.
با وجود احساسات ضد و نقیضی که نسبت به بچه ها داشتم، با وجود احساس تنهایی عجیبی که حتی تو جمع داشتم، با همه سختیهاش.
هی! زندگیه دیگه. رسمش همینه. یه روز یه چیزی رو بهت میده. تا بهش عادت می کنی، ازت می گیره.
بله دیگه. خلاصه اینکه:
از ره مرو به عشوه دنیا که این عجوز
مکاره می نشیند و محتاله میرود!
مريم


0 نظر

Bar

٭


تو روزنامه شرق نوشته بود ایران فقط تا 93 سال دیگه نفت داره.
اگر مسئولان لطف کنن و مقدار بهره برداری را زیاد نکنن، نسل ما به بی نفتی نمی خوره. آیندگان هم دیگه مشکل خودشونه!! می خواستن اجداد باهوشتر و باعرضه تری داشته باشن، که نونشون فقط تو نفت نباشه.
تازه نوشته بود که عربستان فقط تا 73 سال دیگه نفت داره. خیلی متاسف شدم که عمرم قد نمی ده که بی نفتی این عربها رو ببینم. نمی دونم اینا نفت نداشته باشن می خوان چی کار کنن؟
من اصلا براشون متاسف نمی شم. چون اینا انگار آدم بشو نیستن. چند روز پیشها تو روزنامه نوشته بود که عربستان برای بازیهای بین کشورهای اسلامی، یه نقشه چاپ کرده، روش به جای خلیج فارس نوشته خلیج عربی!! تازه اینکه خوبه، رو نقشه اصلا کشور ایران وجود نداشته. مرز بین ایران و عراق پاک شده بوده و به جای همه اش نوشته بوده عراق!
دیگه ما فقط همینو کم داشتیم که این عربها هم برای ما دم در بیارن و بزنن تو سرمون. اصلا حقشون همونه که بهشون بگن عرب سوسمارخور. تو موافق نیستی؟!
مریم


0 نظر

Bar

٭


سلام
اشكال وبلاگ مربوط به پست قبلي من بود كه پريشب برش داشتم همون موقع هم درست شد!!!!حالا نميدونم آزاده خانوم چه زحمتي كشيدن،فقط لطف كنين اون تبليغ بالا رو بردارين،لينكها روهم بذارين سر جاش!!
مسخره ! انگار من اينجا بوقم!نه يه بار ميپرسه چي شده ،نه مشورت...!(آزاده خانوم شما هيچي ناراحت نشوها ،من فقط شديد از اين كاراي مريم عصبانيم!)
"زهرا"

0 نظر

Bar

٭


آزاده لطف کرد و اشکال قالب را برطرف کرد. حالا دوباره پست هامون میاد. آزاده خانوم ممنون.
خیلی هفته بدی بود. اصلا نمی تونم بهش فکر کنم. اصلا یاد هر کدوم از امتحانهایی که دادم می افتم، حالم بد می شه.
الان در مرحله جنازگی هستم. بیشتر از این نطقم نمیاد. شب خوش!
مریم


0 نظر

Bar

٭


چه خوب کردی شعر نوشتی. خیلی قشنگ بود شعرش.
دیروز کلی امیدوار بودم که بیایی عروسی، ببینمت. دو کلمه مثل آدم، رو در رو و نه از پشت مانیتور، با هم اختلاط کنیم. باورم نمی شد نیایی. آخه زینب فرق داشت.
به خدا دلم خیلی تنگ شده. اما از تلفن بیزارم. البته اگر این نوشته آخری رو ننوشته بودی، به علت نگرانی یه زنگ می زدم. حالا چرا نیومدی؟
باز هم خوبه آخرین کلاست با دوستهات بود. من که آخرین کلاسهام رو باید بی دوستهام برم.
خرخون، دیگه وقتی خودت بگی درس خون شدی، یعنی ببین چه خبره. ترکوندی دیگه!!
راستی امروز داشتم وبلاگمون را یه گشت می زدم، کلی حال کردم که گاهی مثل الان، می شه یه mailbox دو نفره!!!!
خبرهای عروسی را هم بعدا برات مفصل می نویسم. الان تایپم نمیاد.
مریم


0 نظر

Bar

٭

سلام
من ميخوام خيلي زياد بنويسم ايندفعه!اول بگو حرف "ي" الان جدا مياد تو نوشته هام؟؟آخه اين ويندوز جديده شيفت وط نميشه "ي"!
من تا اولين امتحانم خيلي فرجه دارم،شايد وسطش برم مشهد،درس وپروژه و تمرين واينها هم هست!ولي بازم وقت زياده! اصلا هم تنبل نيستم فقط چيزي واسه نوشتن ندارم!
ديروز عملا آخرين روزي بود كه ما با هم رفتيم سر كلاس نشستيم ديگه فارغ التحصيل شديم،گفتنش خيلي غم انگيزه!يعني ديگه دانشگاهم تموم شد!خيلــــي زود گذشت!!ديروز فقط n بار اينو به هم گفتيم ولي هيچي نفهميديم كه ما ديگه با هم سر كلاس نميشينيم،يعني ديگه چيزي به اسم كلاس دانشگاه وجود نداره!حالا كه فكر ميكنم غصم گرفته!درسته دانشگاه تحول عمده اي تو زندگيم نبود،يه چيزي مثل مباح!ولي خوب حالا كه عادت كردم دلم تنگ ميشه!
اين ترم خيلي درس خوندم،تمرين ها رو خودم حل كردم،پروژه ها رو تحويل دادم،اين ترم به معناي واقعي از همه درسهامو واحدهام لذت بردم،به نظرم واحدهايي كه آدم ترم آخر ميگيره خيلي قشنگ وشيرينه!فقط مونده امتحانام كه اميدوارم خوب بدم!
***
عروسي خيلي دلم ميخواست برم ولي نشد،نميدونم چرا..
***
آنكه بي باده كند جان مرامست كجاست؟
وانكه بيرون كند ازجان ودلم دست كجاست؟
وانكه سوگندخورم جزبه سراونخورم
وانكه سوگندمن وتوبه ام اشكست كجاست؟
وانكه جانها به سحر ناله زنانندازاو
وانكه مارا غمش ازجاي ببردست كجاست؟
جان جان است ،وگرجاي ندارد چه عجب؟
اين كه جان ميطلبد،در تن ماهست،كجاست؟
پرده روشن دل بست وخيالات نمود
وانكه درپرده چنين پردهءدل بست كجاست؟
عقل تا مست نشد،چون وچرا پست نشد
وانكه اومست شد،از چون وچرا رست ،چه شد؟

"مولانا"
خيلي قشنگه!
"زهرا"


0 نظر

Bar

٭


من تنبل، تو هم تنبل!
واقعا اینقدر درسخون شدی؟
عروسی میایی؟
من اصلا روزهای خوبی را نمی گذرونم. ضربه ها اونقدر به سرعت وارد می شن که فرصت نفس کشیدن هم به آدم نمی دن، چه برسه به فکر کردن و جمع کردن قوا برای مقاومت در برابر ضربه های بعدی.
برای همین این روزها همش منگم!! گیجم. نمی تونم فکرم را یه جا نگه دارم. هیچی یادم نمی مونه. حالم همش بده.
اگه زودتر این وضعیت تموم نشه، کارم به جنون می رسه. جنون.
از بس این روزها بغض هام رو قورت دادم، دارم خفه می شم.
هی! خدایا! شکر.
مریم


0 نظر

Bar

Bar

٭


خواب خیلی عجیبی بود. یه دختری بود، هم سن و سال خودمون. نمی شناختمش، اما در عین حال انگار خیلی وقت بود با هم آشنا بودیم. اومد باهام حرف زد. جواب یه عالمه از سوالهام رو داد.
بیشتر نمی تونم تعریف کنم. اما وقتی از خواب بیدار شدم، خیلی آروم شده بودم.
خیلی واقعی تر از اونی بود که بتونم بگم فقط یه خواب بوده، از طرفی هم جدی گرفتن حرف های دختره، می تونه خیلی روی تصمیماتم تاثیر بگذاره!! ممکنه مسخره به نظر بیاد. اما به خدا خیلی واقعی بود. خیلی!!
مریم


0 نظر

٭


کاش حکمتش را می دونستم. حکمت این همه دیوار بدون در، بدون پنجره. شاید من بیخودی دنبال در می گردم. شاید از اول هم همه اش دیوار بوده. دیوار.
عجب انتظار سختیه، صبر بدون امید!
کاش می دونستم.
مریم


0 نظر

Bar

 
*