٭
سلام
امروز صبح تو مترو دو تا خانوم به طور وحشيانه اي همديگر رو زدن!!لگد،گيس كشي،چنگ، دندون!!يكي از اون خانوما يه پسر كوچولو داشت كه همه اين صحنه رو تماشا ميكرد!يه پيرزن اومد وسط پا درميوني كنه كه اونم هم فحش خورد هم كتك!!
يه فحشهايي به هم ميدادن كه من به عمرم نشنيده بودم!من خيلي به صحنه نزديك بودم از اول دعواشون شنيدم،خيلي وقتم تو صف كنار يكيشون بودم!!اولين فحش رو كه شنيدم با تعجب نگاه كردم ببينم اين بود؟؟؟؟
من امروز فهميدم بعضي از اين خانومهاي آخر كلاس با 7 قلم آرايش،خوش تيپ،خوشگل ،كه بوي ادكلنشون تا 500 متر پشتشون ميمونه،تو يه جمله صد بار ميگن عزيزم جونم، گاهي از سگ هم وحشي ترن!!خيلي صحنه بدي بود:(هيچوقت يادم نميره!
از امروز بايد مواظب باشم تو مترو سكوت كنم چون خيلي از اين خانوم خوشگلا بد گاز ميگيرن!فقط ظاهرشون نازه!درونشون اونقدر سياهه كه از يه جمله نميگذرن!!
خدا رحم كنه !
"زهرا"
0 نظر
نوشته شده در ساعت
10:17
توسط طره
٭
سلام
خيلي نازه ها!عكسهايي كه ميذارم همشون نازن!
فازميدن;)
من يه نصفه روز دوره نقاهت داشتم الان دوباره گلوم داره ميسوزه!
از اولين روزي كه هوا سرد شد مريضم!!ديگه حال همه رو به هم زدم از بس سرفه و فين فين كردم!!واقعا چقد رمردم تحملشون كم شده!!تو اينهمه مريض بودي 12 ماه سال رو، من چه جوري تحملت ميكردم؟؟;)شنبه يه امتحان داشتم كه خراب كردم فردا هم يكي ديگه اميدوارم اينو خوب بدم يادت باشه ماجراي استادشو تعريف كنم برات
يه عالمه اتفاق بدو خبر بد اين چند روزه داره مغزمو ميتركونه،دلم يه مهموني ميخواد پر از شادي..
"زهرا"
گفتن اسممو بنويسم!!
0 نظر
نوشته شده در ساعت
14:35
توسط طره
٭
-تو خيالاتی به سر داری که من ازشان بیخبرم...
اما جواب مرا نداد. بم گفت: -میدانی؟ فردا سالِ به زمين آمدنِ من است.
بعد پس از لحظهای سکوت دوباره گفت: -همين نزديکیها پايين آمدم.
. . .
امشب درست میشود يک سال و اخترَکَم درست بالای همان نقطهای میرسد که پارسال به زمين آمدم.
-کوچولوئک، اين قضيهی مار و ميعاد و ستاره يک خواب آشفته بيشتر نيست. مگر نه؟
به سوال من جوابی نداد اما گفت: -چيزی که مهم است با چشمِ سَر ديده نمیشود.
-مسلم است.
-در مورد گل هم همينطور است: اگر گلی را دوست داشته باشی که تو يک ستارهی ديگر است، شب تماشای آسمان چه لطفی پيدا میکند: همهی ستارهها غرق گل میشوند!
. . .
میدانی؟... گلم را میگويم... آخر من مسئولشم. تازه چه قدر هم لطيف است و چه قدر هم ساده و بیشيلهپيله. برای آن که جلو همهی عالم از خودش دفاع کند همهاش چی دارد مگر؟ چهارتا خار پِرپِرَک!
***
منم سال به زمين اومدنم نزديکه! فقط چند روز ديگه مونده. درست اول آذر بود.
اول آذر 1383. ساعت 11. بعد از ميان ترم رياضي مهندسي. کتابخونه مرکزي. طبقه دوم.
درست همونجا و همون موقع بود زمين اومدنم!
حالا اخترکم را مي خوام. گلم را مي خوام.
هيچ ماري پيدا نمي شه که منو نيش بزنه تا برگردم؟
چقدر اين روزها دلم هواييه!
مريم
0 نظر
نوشته شده در ساعت
13:24
توسط طره
٭
سلام
عشق تو زندگي بعضي آدمها حرف اول رو ميزنه.
عشق تو زندگي بعضي آدمها حرف دوم رو ميزنه.
عشق تو زندگي بعضي آدمها حرف سوم رو ميزنه.
عشق تو زندگي بعضي آدمها حرف چهارم رو ميزنه.
.
.
.
عشق تو زندگي بعضي آدمها حرف nام رو ميزنه.
عشق تو زندگي بعضي آدمها حرف n+1ام رو ميزنه.
.
.
.
وبلاخره عشق تو زندگي بعضي آدمها حرف آخر رو ميزنه.
اينا يه دسته آدم بودن
من يه دسته ديگه رو ميشناسم كه عشق تو زندگيشون اصلا حرف نميزنه !!
بعد اينا پولدارن بعد يه جفت پولدار ديگه پيدا ميكنن،بعد هر دوطرف هم ميدونن تنها دليل ازدواجشون پوله ولي به روي خودشون نميارن
بعد اينا خانواده هاي درپيت تازه به دوران رسيده هم نيستن
خلاصه زندگيشونم خوب وخوشه چون وسط زندگي رمانتيك نميشن تو به من اهميت نميدي!!!
خيلي سخته درك كردن اينجور زندگي ها ولي دوروبر من پراز اين قصه است!
عشق تو زندگي تو نفر چندم حرف ميزنه؟؟؟
البته اگه نزده باشي تو دهنش!!
"زهرا"
0 نظر
نوشته شده در ساعت
08:12
توسط طره
٭
سلام
آدمهاتو همه چيزوهمه جا مهم نيستن،اگه يه آدم پولدار بياد اينجا كه 20 هزار تا سهام داشته باشه اينجا مهمه!!ولي اگه يه كارگرزحمتكش بياد با 100 تا سهم، خوب خيلي هم مهم به نظر نمياد!ولي حتما تو يه جايي در نظر خيلي ها مهمه!!من با مدرك دكترا برم بازارهيچكي نميفهمه،مهمم نيست!!ولي تو دانشگاه من به نظر خيليها مهم ميشم چون دكترا دارم!!
نگينهاي وجود آدم بايد تو يه زاويه خاص با نور قرار بگيرن تا بدرخشن وآدم رو قشنگ جلوه بدن!!
من اينجا مهم نيستم!
يه سوال معروفي هست اين يارو كيانوش هر شب ميپرسه،به نظر شما من چرا اينجا مينويسم؟؟
p.sمن دكترا ندارم مثال بود!
"زهرا"
0 نظر
نوشته شده در ساعت
16:12
توسط طره
٭
تلخي نکند شيرين ذقنم
خالي نکند از مي دهنم ...
يه عالمه برات نوشتم. يادته يه بار چه دلخوري اي بار اومد که چرا چيزهايي که نوشتم، همونايي نبوده که بايد مي نوشتم؟!!
حالا همه نوشته هام هموني هستن که بايد باشن! خيلي بد توضيح دادم، نه؟!
يه عالمه نوشته هست که همه اش مال توئه! هروقت خواستي مي توني بخواهيشون!
نوشته ام بيشتر شبيه پرت و پلاهاي يه آدم هذيان گو شد! اما مي دوني که امانت نگه داشتن برام سخته. اين نوشته ها هم مثل امانت مي مونه. بايد به دست صاحبش برسه.
راستي! هيچي!
مريم
0 نظر
نوشته شده در ساعت
15:15
توسط طره
٭
سلام
خدايا:)
خيلي ممنون:*
خيلي دوست دارم خيلي!!چرا اينقدر مهربوني با من؟؟با ما
"زهرا"
0 نظر
نوشته شده در ساعت
09:53
توسط طره