٭

دلم تنگ شده، خیلی تا!
من از اولم دست بزن نداشتم. حالا وسط این همه دلتنگی و دل تنهایی،....
هوای شمال برام خوب نیست، می دونم.
دریا همیشه منو هوایی می کنه. جنگل مستم می کنه. حالا که حال دلم خرابه، نه...
یه آفتاب غروب دریا بسه برای مردنم.
نزدیک
محکم
گرم
یادته؟
اما تو نه...
سیب ممنوع نمی خوام...همون یه گاز که منو از بهشتم پرت کرد رو این زمین شور شور و خشک خشک و تیز تیز، بسم بود...
سیب هم بخوام، ممنوعش را نمی خوام...
بهشت هم بخوام، بدون سیبش را نمی خوام...
اما تو رو ...
با سیب، بی سیب، با سیب، بی سیب، با سیب، بی سیب،...
انار هم میوه خوبیه ها. بیا به جای سیب انار رو امتحان کنیم!
دریا و انار و آفتاب غروب... من می میرم.
با تو، بی تو، با تو، بی تو، با تو، با ... با ... با ...
تو؟
مریم

٭

شراب و عيش نهان چيست کار بي بنياد
زديم بر صف رندان و هر چه بادا باد
...
..
.
بايد اينو بگيرم و بکوبم تو صورتت...!
آدم باش...
آدم...
بهترين چيزي که داشتم، گرفتم کف دستم و دستم را آوردم جلو.
بهترين.
اگه خودت مي خواستي بکشيش بيرون بايد مي دويدي، حالا حالاها بايد مي دويدي. بهت لطف کردم... چون فکر کردم مي فهمي...
حالا هم اگر دستم بيشتر از اين بلاتکليف و تو هوا آويزون بمونه... بهترين چيزها را نمي شه زياد بيرون نگه داشت، بايد زود گذاشتشون يه جاي امن.
اگر برش نداري، مي ذارمش سر جاش...
اگر بذارمش سر جاش حالا حالاها بايد بدوي که شايد دوباره ببينيش و بتوني برش داري...
شايد...
اونوقت حسرت هيچ دردي رو ازت دوا نمي کنه.
يادته گفتي خدا نياره اون روز رو که ...
خدا نمياره، خودتي که داري مياريش... لحظه به لحظه، ثانيه به ثانيه...خودتي که داري مي سوزوني...
حالا فقط يه چيز مونده که نگهم داشته اينجا...
.
..
...
حافظ نهاد نيک تو کامت برآورد
جانها فداي مردم نيکو نهاد باد
مريم

٭

اين روزها شديدا کم انرژي ام.
شايد هم بشه گفت بي انرژي...
انگار دچار يه خستگي مزمن شدم.
شبها که مي خوابم خسته ام، صبح که بيدار مي شم خسته تر!!
تو که انگار از منم خراب تري!! يه چيزيمون مي شه ها!!!
مريم

٭

٭

هااااااااااااااه!!
پر از مشتم!
دستام مشتش میاد!
یه عالمه مشت جمع شده توش...
درد می کنه...
دردم میاد...
مشتم میاد...
درد...
مشت...

مریم

٭

دلهره، دلهره، دلهره،....
خسته شدم از این همه دلهره و اضطراب و انتظار و ...
من خیلی وقته که از همه چیز خسته هستم، اما نمی دونم چرا این همه چیزها، از من خسته نمی شن و دست از سرم بر نمی دارن؟!!؟
یکی بیاد منو ری ست کنه. اصلا یکی بیاد منو از برق بکشه! بذار یه چند وقت خاموش خاموش باشم...
چه خوب بود اون روزها که می تونستم درخت بشم. یه درخت سبز بلند آروم. یه بید مجنون.
شاخه هامو می سپردم دست باد و از اون بالا فقط نگاه می کردم و لذت می بردم. نه ترسی، نه اضطرابی، نه دلهره ای، نه انتظاری...
یادم رفته که چه جوری درخت می شدم اون روزها...
تو یادته؟!
مریم

٭

٭

از حس تحت نظر بودن متنفرم!
هم از اینکه کارهای خیلی عادی ام هم یه جور دیگه دیده بشه.
هم از صبر کردن یا منتظر بودن برای چبزی که نمی دونم!
و....
اصلا دلم خوب نیست.
یه شعر خوب بنویس برای دلم...
مریم

٭

٭

نمی دونم من واقعا قابلیت حسادت دارم؟ یا از بس اینا تو خونه سر به سرم گذاشتن، بهم تلقین شده که می تونم حسودی کنم!!
بعد نمی دونم که الان هم حسودم؟ یا دلم می خواد به سادگی؟
من دلم تنگ می شه گاهی، زیاد...

اینو یادته:
من نمی دانم چه کس اول بار
بر زبان جاری ساخت
دل من تنگ شده است
من فقط می دانم
که از آن لحظه به بعد
دل من تنگ شده است...

بقیه اش الان یادم نیست. توی یکی از کتابهام با روان نویس صورتی شبرنگت نوشته بودی.
دلم کلاس سوم دبیرستان می خواد، ردیف اول، با تو و طاهره...
دلم یه چیز دیگه هم می خواد... نمی دونم....
مریم

٭

اگر سنگ , سنگ
اگر آدمي , آدمي است
اگر هر كسي جز خودش نيست
اگر اين همه آشكارا بديهي است
چرا هر شب و روز
هر بار
به ناچار
هزاران دليل و سند لازم است
كه ثابت كند
تو تويي ...
"قیصر امین پور"

مریم

٭

منم که بی جنبه!
فکر کنم دچار بیماری اضطراب شدم...
دیگه حلقم جای ثابت دلم شده!!!!!

"قال رب اشرح لی صدری
و یسّر لی امری
و احلل عقدة من لسانی
یفقهوا قولی"....

مریم

٭

اوضاع هیچوقت کاملا اونجوری که آدم می خواد پیش نمی ره.
خب! این قانون زندگیه!
اما این دفعه فرق می کنه، چون من فرق می کنم... چون اونقدی بزرگ شدم که بدونم....
چون....

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از دست فلک

من نه آنم!
نه آنم!
نه!

مریم