٭
اين روزها لبخند خدا را زياد مي بينم.
انگار کن که دستها را زير چانه زده و با لبخندي مداوم به من نگاه مي کند.
همچون دردانه اي يکتا . . .
و گاه آغوشي نيز . . .
و چه گرم است آغوش خدا . . .
مريم
0 نظر
نوشته شده در ساعت
16:07
توسط طره
٭
دوشنبه هایم چند هفته است که خراب می شود،ساعتهای آخرش یا بهتر بگویم 6 ساعت پایانی اش به خاطر یک اتفاق بی اهمیت به گند کشیده می شود!!
---
نزدیکترین ستاره به ما اگه گفتید کدومه؟؟
بابا:دختر همسایه!
رضا:بستگی داره به فامیلش!!!
واقعا من در چه جوی به نجوم علاقه مند شدم،اونم 30 درصد!!
"بانو زهرا"
0 نظر
نوشته شده در ساعت
00:27
توسط طره
٭
دلم برات مي سوزه . . . داري منو از دست مي دي . . . مفت و مسلّم . . . براي هميشه . . .
دلم برات مي سوزه . . . اين فرصت ديگه برات تكرار نمي شه . . . از من فقط يكي تو دنيا بوده و هست . . . ديگه پيدا نمي كني . . . حتي اگر تا آخر دنيا بگردي . . .
دلم برات مي سوزه . . . مي دونم بعد از من حسرت فرصت از دست رفته، چطور زندگي رو برات تنگ مي كنه . . . فرصتي كه فكر كردي تا ابد براي تو مي مونه . . .
دلم برات مي سوزه . . . همه سعي ام رو كردم . . . اما نفهميدي كه داري چه بلايي سر خودت مياري . . . نخواستي بفهمي كه اين ضرر جبران نشدنيه . . .
دلم برات مي سوزه . . . مثل يه آدم ضعيف رفتار كردي . . . چيزي كه اصلا شبيهش نبودي . . .
دلم برات مي سوزه . . . مي تونستي بهترينها رو داشته باشي . . . اما ترسيدي . . . و باور نكردي كه حقيقت همين چيزيه كه من مي خوام بهت هديه بدم . . . همين حس عريان كه در فضاي بين ما جاري بود . . .
دلم برات مي سوزه . . .
مريم
0 نظر
نوشته شده در ساعت
17:45
توسط طره
٭
بازی دادن یک ایل و تبار الکی که نیست!انرژی می برد،روحت خسته می شود از اینهمه نقش...آخر شب هم دلتنگی ساده ترین اتفاق است!!همیشه نقاب را که برمی داری غم عالم توی دلت می نشیند،تو که باید عادت کرده باشی بانو...تازگیها سخت ترهم شده،باید حواست باشد در نقشت غرق نشوی هیجان بالاست دستی دستی خودت را....
"بانو زهرا"
0 نظر
نوشته شده در ساعت
23:19
توسط طره
٭
...و هزار حرف دیگه
جنجال بر سر یه زندگی آرام و بی دغدغه ست!همان خوشبختی که همه میگن...ذهنیت من اصلاح نمیشود ولی...
"بانو زهرا"
پ.ن. چاره ای نیست،زندگی همینه!آخرش بهت می گویند عاشق احمق...
0 نظر
نوشته شده در ساعت
13:28
توسط طره
٭
دخترک چشم آبیِ ساده دل خانۀ مادر بزرگ را دیشب دزدیدند...با کلی مراسم و برو بیا...من فقط توانستم لبخند بزنم وبرایش آرزوی خوشبختی کنم!!
"بانو زهرا"
0 نظر
نوشته شده در ساعت
11:34
توسط طره