TOREH
About
*Gallery
*
*
*
*
*Links
Email

Sign View

صفحه اصلي

آرشيو

 دنياي يك ايراني

 شاعرانه ها

 سوبان

 عباس حسین نژاد

 

 

 

Welcome

Bar


 

٭

1.الان دو ساعت مانده به عروسی‌ات مریم، خدا می‌داند که چه‌قدر دلم می‌خواهد نیایم و همین‌طور حوله‌پیچ روی تخت خوابم ببرد.

2. موقع آرایش کردن است، یعنی آمدنم صددرصد قطعی‌ست. از سر صبح سه جوش دیگر به جوش‌های قبلی صورتم اضافه شده. دوتا زیر ابروها و یکی بالای لبم، همه هم سرسفید و چرکی. دوتای اول را با سایه و آخری را با خط لب پوشاندم. حوصله جوش ترکاندن و کثافت‌کاری‌اش را این دمِ آخر ندارم.

3. می‌دانم توی عروسی نمی‌توانم بنویسم ولی احتمالاً زود می‌رسم و کل عروسی را دست زیر چانه پشت یک میز می‌نشینم و به سوال‌های دوستان، "کجایی، چه‌کار می‌کنی" جواب‌های سربالا می‌دهم. شاید هم کمی فحش به خودم که "چه گهی می‌خواستی بخوری که این‌همه زود اومدی؟" . حدس می‌زنم موهایم مثل چتر روی سرم باد کند و انگار نه انگار این‌همه ژل و سشوار و تافت. شُرشُر عرق بریزم و بشوم همان کوفتی که قبل این آرایش‌ها بودم.

4. الان ساعت از یک گذشته. واقعیت این‌طور بود؛ زود رسیدم منتها تعداد کسانی که پرسیدند کجایی حوصله‌ام را سرنبرد. هیچ فحشی به خودم ندادم و با این‌که به نظر می‌آمد بی‌حوصله‌ام توی دلم خوشحالی و خنده بود. موهایم خیلی خوش‌حالت و رام ریخته‌بودند دورم، خودم را توی آینه ندیدم ولی مطمئنم که مشکلی نداشتم. بحث میز ما فوق‌العاده هیجان برانگیز بود و اگر بیرونمان نمی‌کردند دوستان تمامی دختر پسرهای دوست و فامیلشان را به عقد هم درآورده بودند.

5. از کیفیت لباس و آرایش تو نباید این‌جا بنویسم، نه؟ از خودت چی؟ بنویسم چه دوستت داشتم؟


1 نظر

1 Comments:

چه کیفی داشت این پستت :) مرسی :) از هرچی دلت میخواد بنویس.
می دونی اومدنت چقدر خوش حالم کرد؟ از اون بیشتر الان که می خونم تو دلت خنده و خوشحالی بوده بیشترتر ذوق کردم :)

By Anonymous مریم, at 2:17 AM  

Post a Comment



Bar

 
*